جدول جو
جدول جو

معنی زخم جای - جستجوی لغت در جدول جو

زخم جای
(زَ)
جای زخم. زخمگاه. محل زخم:
سر زخم جایش بکردند خشک
بریق و بقیر و بکافور ومشک.
فردوسی.
رجوع به ’زخمگاه’، ’زخمگه’، و ’زخم’ شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زخم دار
تصویر زخم دار
زخمی، مجروح، کسی که زخم و جراحتی در بدن دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زخم کاری
تصویر زخم کاری
زخم سهمناک، جراحت مهلک، جراحت بزرگ که بر عضو مهمی از بدن وارد آید و کشنده باشد
فرهنگ فارسی عمید
(زَ مِ)
ضربۀ مؤثر و قاطع. جراحت کشنده و عمیق (کاری در این ترکیب بمعنی کارگر ومؤثر است). جراحت بزرگ و جراحتی که بیکی از آلات عمده بدن برخورد کرده و مهلک باشد. رجوع به ناظم الاطباء، آنندراج و زخم شود
لغت نامه دهخدا
(قَ دَ)
جای قدم. قدمگاه. (آنندراج) :
اگر تخت والا قدم جای تست
مرا جای بر دست والای تست.
امیرخسرو (از آنندراج).
رجوع به قدمگاه شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
شرم اندام. آلت تناسل مرد و زن. عورت. (یادداشت مؤلف). شرم مرد و زن. (ناظم الاطباء). جای ستر عورت. (آنندراج). شرمگاه. (فرهنگ فارسی معین) :
خالی که به شرم جای آن نوش لب است
بر چشمۀ خورشید نشانی ز شب است.
امیرخسرو دهلوی (از آنندراج).
رجوع به شرمگاه شود
لغت نامه دهخدا
(هََ)
هم وطن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از زخم گاه
تصویر زخم گاه
محل جراحت، محل ضربت. یا زخم گاه باد محل وزش باد جهت ریاح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدم جای
تصویر قدم جای
پایگاه گامگاه
فرهنگ لغت هوشیار
زخم شدید و کشنده
فرهنگ گویش مازندرانی
زخمی که سرباز کرده است
فرهنگ گویش مازندرانی